Notice: Undefined offset: 51 in /home/shiaac/public_html/libraries/src/Access/Access.php on line 608

Notice: Trying to get property 'rules' of non-object in /home/shiaac/public_html/libraries/src/Access/Access.php on line 608

Notice: Undefined offset: 51 in /home/shiaac/public_html/libraries/src/Access/Access.php on line 613

Notice: Trying to get property 'rules' of non-object in /home/shiaac/public_html/libraries/src/Access/Access.php on line 613

نامه ای به امام علی (ع)

علی جان سلام  سلام بر تو ای پرچمدار حقانیت انکار ناپذیر حق ای دست خدا دست اسمان دست زمین سلام بر تو ای امیرالمومنین ای شاه مردان


ای علی ای مولای ما مدت هاست که میخواستم نامه ای برایتان بنویسم اما هیچ وقت خود را شایسته چنین مقامی نمی دانستم علی دستهایم طاقت نوشتن نام علی را نداشت و قلمم بر صفحه کاغذ نمی رقصید یا علی مدت هاست که می خواستم نامه ای برایتان بنویسم اما هر گاه که قلم به دست میگیرم می مانم که چطور همه حرفهایم را به روی کاغذ بیاورم بین دردهای درون هم که نمیشود به قرعه یکی را برگزید حالا میخواهم هر چه که به ذهنم امد بنویسم.

علی جان ای سرور و مولایم میخواهم حرفهایی را بازگو کنم که سالیانی است در دل دارم و سنگینی اش را با خود حمل میکنم و با زبان بی زبانی با تو درد دل میکنم در سینه ام غوغایی است غوغای سالها دوری سالهای بی علی بودن .

ای علی دوست داشتم اشک باشم دور چشمان تو گردم وبر رخ ماهت بریزم و بر روی دامانت بنشینم  دوست داشتم ایینه ای باشم  تا عکس تو در من بیفتد و تو خود را در من بینی و من رخ ماه تو را بینم

ای علی تو از بهترین افراد بودی چرا که تولد وشهادتت در خانه خدا بود و چه سعادتی از این بالاتر

میسر نگردد به کس این سعادت                               به کعبه ولادت به مسجد شهادت

 ای علی دلهای مومنین پر از نور ولایت توست شهادتت برانها گران امده است همچنان که بر یتیمان کوفه سخت امد علی جان با رفتن تو یتیمان کوفه بار دیگر بی بابا شدند بعد از تو دیگر چه کسی بر سر انها  دست نوازش کشید علی جان خود میدانی که انچنان در جان و دلشان خوش نشسته بودی که رفتنت را مهیا نبودند چه سخت بود وچه دردناک بود ان سحری که گفتند پر کشیدی

علی جان گفتی اذان اخر خود را و کردی زخواب بیدار قاتل خود را ای علی حلقه در درافتاد و گفت ای علی بگذر و از ما مگذر محراب لب گشود و فریاد کشید که یک امشب به جانب مسجد نیا اما تو به کار خویش بودی و قاتلت به کار خویش .

فرقت چو شکافت جهان بیداد کرد           عرش غوغا فلک فریاد کرد

علی جان شبهای قدر شبهای با تو بودن شبهای با تو سخن گفتن و از تو سخن گفتن ای علی ای مولا و سرور ما ما در این شبها به سوی تو می اییم و از تو کمک و یاری میخواهیم چرا که علی مشکل گشاست تو نیز به فکر ما این زنجیریان پای در بند باش .