بررسی کتاب من لا یحضره الفقیه و شیخ صدوق

بررسی کتاب من لا یحضره الفقیه و شیخ صدوق
تهیه و تنظیم: مرتضی فلاح زیارانی

تذکر: مقاله حاضر تلفیقی از مقالات مختلف اینترنتی است.

نویسنده
ابوجعفر محمد بن علی ابن بابویه قمی ملقب به شیخ صدوق از پیشتازان علم حدیث و از مردان نامی جهان اسلام چون ستاره ای در آسمان روایت و فقاهت در شهر مقدس قم طلوع کرد. ولادت این عالم فقیه با آغاز نیابت حسین بن روح سومین نائب خاص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) هم زمان بوده است.
پدر بزرگوار شیخ صدوق علی بن الحسین بن بابویه قمی، از فقهای بزرگ اسلام و در زمان امام حسن عسگری (ع) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) می زیسته و مورد احترام آن امامان بوده است. در نامه ای که امام حسن عسگری (ع) به علی بن بابویه نوشته وی را با کلماتی چون: شیخ معتمد و فقیه من خطاب کرده است. پدر شیخ صدوق در قم بدنیا آمد و زندگی را آنجا گذارند و در همان شهر نیز وفات کرده است. پدر شیخ صدوق در ایام زندگی پر برکت خویش نزدیک دویست جلد کتاب تألیف کرده است.
 عمر با برکت علی بن باویه پدر شیخ صدوق از پنجاه می گذشت و هنوز فرزندی نداشت و بسیار دوست می داشت که خداوند به او فرزند صالحی عنایت کند، از این رو به حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) متوسل شده طی نامه ای به وسیله حسین بن روح که یکی از نمایندگان خاص امام زمان بود تقاضای دعا کرد تا آن حضرت از خداوند، فرزند صالحی برای او بخواهد. ولی عصر (عج) دعا کرده و برای ابن بابویه نوشتند: «برای تو از خداوند خواستیم دو پسر روزیت شود که اهل خیر و برکت باشند.» پس از دعای امام زمان بود که ابن بابویه صاحب فرزندی شد که نامش را محمد نامید و بعدها عالمی بزرگ و فقیه ای نام آور شد. او همان شیخ صدوق است.

http://article.tebyan.net/90726/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%DB%8C%D8%AE-%D8%B5%D8%AF%D9%88%D9%82
هیچ یک از تذکره ها تاریخ ولادت وی را مشخص نکرده اند، اما آن چه مسلم است، ولادت ایشان قبل از 305 هجری قمری نبوده و تنها به این اشاره شده که شیخ صدوق در یکی از سال های 306، 307 و 308 هجری قمری به دنیا آمده است.
شیخ صدوق، روزگار کودکی و جوانی اش را در دامان علم و فضیلت و زهد و تقوای پدر بزرگوارش، علی بن بابویه سپری کرد و در محضر پدر، علوم و معارف را همراه با تربیت های علمی و اخلاقی فرا گرفت و تجسم اخلاق اسلامی در اعمال و رفتار پدر، در لحظه لحظه زندگی او اثر گذاشت. پدری که در اوج علم و فقاهت و شهرت و محبوبیت، از راه دکه ای کوچک که در بازار قم داشت، امرار معاش می کرد و زندگی خود و خانواده اش را با کسب و کار و در نهایت زهد و قناعت می گذراند و پیوسته به حفظ آثار و احادیث اهل بیت(ع) و پاس داری از آرمان های بلند تشیع می پرداخت. این ارزش های والا و عظمت های روحی پدر بزرگوارش، تأثیری انکار ناپذیر در شکل گیری جنبه های روحی و معنوی شیخ صدوق داشت و سبب شد در مدتی کوتاه به قله های کمال دست یابد و در سن بیست سالگی، هزاران حدیث و روایت را حفظ کند.
شیخ صدوق بیش از بیست سال، از دوران پربرکت حیات پدر را درک کرد و در این مدت، از محضر پدر و دیگر عالمان قم علم آموخت و حکمت اندوخت. در سن 22 یا 23 سالگی بود که پدر بزرگوارش دار فانی را وداع کرد و وی از نعمت وجود این مربی بزرگ محروم شد و از آن پس وظیفه سنگین گسترش احادیث آل محمد(ص) و هدایت امت به عهده وی قرار گرفت و دوران جدیدی را آغاز کرد.
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/5793/6501/75155

ابن بابویه از کودکی، در قم، نزد محدثان آن شهر آغاز به استماع و یادگیری حدیث کرد. از مهم‌ترین استادان او در این دوره می‌توان پدرش و محمد بن حسن بن احمد بن ولید و محمد بن علی ماجیلویه و احمد بن علی بن ابراهیم قمی را نام برد. پس از آن بود که به ری مهاجرت کرد. تاریخ این مهاجرت مشخص نیست.
در 352 ق، برای دیدار با محدثان شهرهای گوناگون سفر آغاز کرد و به شهرهای نیشابور و توس و مکه و مدینه و از آن‌جا به عراق سفر کرد و در هر شهر که محدثی می‌یافت به محضرش می‌شتافت و از او حدیث می‌شنید و اجازة نقل حدیث می‌گرفت. مدتی در کوفه و بغداد ماند و هم از محدثان این شهرها حدیث شنید و هم خود حدیث نقل کرد. از کسانی که در این دوره از ابن‌بابویه حدیث شنیدند می‌توان شیخ مفید را نام برد.
در 354 ق، از عراق خارج شد و پس از مدتی اقامت در همدان به ری بازگشت. در 367 ق، بار دیگر از ری خارج شد و تا 368 ق در نیشابور ماند. پس از آن به ماوراءالنهر رفت و در شهرهای سرخس و مرو و مرورود و بلخ و سمرقند و فرغانه و نیز روستاهایی همچون اخسیکت و جبل‌بوتک به نقل و دریافت حدیث پرداخت. او در پایان عمر به ری بازگشت و در همان شهر وفات یافت.
ابن‌بابویه از نظر فکری پیرو مکتب اخباریان متقدم قم است که در تعریف مفاهیم و اثبات قضایای کلامی فقط بر روایات تکیه می‌کنند. این ویژگی هم در آثار فقهی و هم در آثار کلامی او دیده می‌شود.
http://velayati.ir/fa/news/841/%D8%A7%D8%A8%D9%86%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%88%D9%81-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%DB%8C%D8%AE-%D8%B5%D8%AF%D9%88%D9%82-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1-%D8%A8%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%85
سرانجام این عالم بزرگواردر سال 381 هجری قمری، دعوت حق را لبیک گفت .
پیکر پاکش، در میان غم و اندوه شیعیان، در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی دفن شد و آرام گاهش به نام ابن بابویه، در شهر ری، مشهور و قبر مطهرش زیارت گاه مسلمانان و محل استجابت دعای مؤمنان است.
بیش تر تذکره نویسان، ماجرای سالم ماندن پیکر شریف این عالم بزرگ اسلام، پس از گذشت نهصد سال از وفات وی را نقل کرده اند که به طور خلاصه در این جا ذکر می کنم. مرحوم خوانساری (متوفای1313 هـ .ق) در کتاب ارزش مند روضات الجنات می نویسد: «در عهد فتح علی شاه قاجار، در حدود سال 1238 هجری قمری، مرقد شریف صدوق از کثرت باران خراب شد و رخنه ای در آن پدید آمد. به جهت تعمیر و اصلاح آن اطرافش را می کندند که به سردابه ای که مدفنش بود، برخوردند و هنگامی که وارد سرداب شدند، بدن مطهر او هم چنان تر و تازه و در انگشتان اثر خضاب و در کنارش تارهای پوسیده کفن بر روی خاک نمایان بود.»
این خبر به سرعت در تهران منتشر شد و به گوش سلطان وقت رسید. وی با جمعی از بزرگان و امنای دولت به جهت مشاهده حضوری به محل آمدند. جمعی از علما و اعیان دولت داخل سرداب شدند و صدق قضیه را به رای العین مشاهده کردند و سپس دستور تعمیر و تجدید بنا و تزیینات آن را صادر کردند.
صاحب روضات که در آن زمان دوازده ساله بوده، چنین نوشته است: «من خودم بعضی از افرادی را که در آن واقعه حضور داشتند، ملاقات کرده ام»
علامه مامقانی، صاحب تنفیح المقال نیز همین قضیه را نقل کرده است. سید ابراهیم لواسانی، (متوفای سال 1309 هـ.ق ) از علمای بزرگ تهران و حکیم وارسته آقای علی مدرس زنوزی (متوفای 1307 هـ.ق) به چشم خود جسد مطهر را به همان حال که بیان شد، دیده اند.
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/5793/6501/75155

معرفی کتاب
کتاب من لا یحضره الفقیه یکی از مهمترین منابع و جوامع حدیثی اولیه شیعه و دومین کتاب جامع از کتب اربعه است.
شیخ صدوق این کتاب را تماماً مبتنی بر اصول اربعمائه(منابع چهارصد گانه حدیثی که توسط شاگردان اهل بیتعلیهم السلام نوشته شده) به نگارش درآورد.
شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه احادیث همه ابواب فقهی را که در نظر خودش معتبر بوده و به عنوان منبع استنباط حکم شرعی به شمار می روند، آورده است و منظورش از تالیف این کتاب به هیچ رو گردآوری یک مجموعه صرفاً حدیثی نبوده است؛ بلکه او با این مجموعه از احادیث، نظرات فقهی خود و مستندات روایی فتاوای خویش را تصنیف کرده است در حقیقت او این کتاب را با سبک «فقه روایی» نوشته نه «فقه استنباطی».
این کتاب تقریباً ششصد و شصت باب، از ابتدای مباحث طهارت تا حدود و دیات (البته نه با ترتیب کتب فقهی امروزی بلکه با ترتیبی که خود شیخ صدوقبه آن داده است) را شامل می شود که در مجموع چیزی حدود شش هزار حدیث در بر دارد.
شیخ صدوق در این کتاب نزدیک به پانصد راوی و شیخِ روایت دارد که در سلسله مشایخ وی واقع شده اند و آنها را در «مشیخه آورده» است.
او در کتاب خود حدوداً چهار هزار حدیث مسندو حدود دو هزار حدیث مرسل(که برخی از رجال آن ذکر نشده است) را فراهم آورده است، اما به دلیل وجود مشیخه پایان کتاب که توسط خود شیخ تنظیم شده و شرح های فراوانی که توسط علمای رجال بر آن نوشته شده است، اعتبار «احادیث مرسل» آن در حد «احادیث مسند» می باشد به گونه ای که می گویند مراسیل الصدوق کمراسیل ابن ابی عمیر فی الحجیه و الاعتبار؛ زیرا اشخاصی مثل ابن ابی عمیر از کسی جز راوی معتبر که فقط از امام معصوم روایت می کند روایت نمی کنند بنابراین در جایی که راوی را به طور مشخص ذکر نکرده باشند، روایتشان معتبر است.
http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&mid=249267&typeinfo=23&catid=24114
این کتاب که امروزه در 4 جلد به مشتاقان عرضه شده است مجموعه ای از روایات اهل بیت علیهم السلام درباره مسائل فقهی و احکام شرعی و مسائل مورد نیاز عموم را در خود جمع کرده است.
شیخ صدوق در این کتاب، روایاتی را که از دیدگاه خود صحیح و معتبر بوده جمع آوری نموده است. او در این مورد می گوید: «من در این کتاب فقط روایاتی را نقل می کنم که آنها را صحیح و معتبر می دانم و به آن فتوا می دهم و عقیده دارم که میان من و خداوند حجت است»
این کتاب، عظیم ترین و ارزشمندترین اثر شیخ صدوق از میان بیش از 245 کتاب او می باشد و یکی از مهم ترین منابع روایی شیعه و از کتب اربعه محسوب می شود که در طول 9 قرن گذشته محل مراجعه فقها و دانشمندان و سایر مشتاقان معارف اهل بیت علیهم السلام بوده است؛ به طوری که هیچ مجتهد و محققی از رجوع به آن بی نیاز نیست.
«من لا یحضره الفقیه» در عین حال که برای خواصّ، مجموعه ای فقهی است، نکته های اخلاقی، تربیتی، عقیدتی، تاریخی و درسهای زندگی فراوانی در بر دارد که همانند گوهرهایی ناب در این گنجینه معنوی جلوه نمایی می کند، که آشنایی با آنها، برای عموم مردم؛ به ویژه مبلغان دینی مفید و راهگشاست.
در این مجموعه گرانقدر، 5963 حدیث، گرد آمده که 3913 حدیث، مُسْنَد و 2050 حدیث، مُرْسَل می باشد. فقهای بزرگ ما به مرسلات صدوق همانند مسنداتش در این کتاب اعتماد کرده و عمل می کنند.
شیخ صدوق، در مورد انگیزه خود از تألیف این کتاب، می گوید: در مسافرتی که به سرزمین بلخ داشتم، با یکی از اولیاء خدا آشنا شدم. رفاقت با او احساس آرامش و شادمانی و فرح و نشاط خاصّی را برای من فراهم می نمود. چرا که وی، فردی متّقی، متعهد، عالم به احکام دین، و معروف به «سید نعمت» بود. «سیّد نعمت»، روزی به من گفت: «محمد بن زکریّای رازی» برای کسانی که در موقع احتیاج به طبیب، طبیب در دسترس ندارند؛ کتابی در علم طب نگاشته است. و آن را «من لا یحضره الطبیب» نام نهاده است. و آن کتاب در موضوع خود، با وجود حجم کم، جامع و وافی و کافی و پرفایده است و همگان در حدّ نیاز خود از آن بهره مند می گردند. و از من خواست که من هم کتابی در موضوع فقه و شرایع و احکام به گونه ای جامع و کامل بنویسم و نامش را «کتاب من لا یحضره الفقیه» «کتاب برای کسانی که به فقیه دسترسی ندارند» بنامم.
شیخ صدوق در آخر این کتاب، بخشی را به نام «مشیخة الفقیه»آورده و در آن اسناد خود را بیان کرده است؛ به این صورت که در متن کتاب فقط نام راوی اولی را که روایت رااز امام علیه السلام نقل می کند آورده و در بخش «مشیخه» سند خود را به آن راوی نقل می کند تا روایات از حالت ارسال خارج شده و مسند شوند.
این بخش از کتاب، بسیار مورد توجه علمای شیعه قرار گرفته است و شرحهای فراوانی نیز بر آن نگاشته اند که خود از منابع غنی و پربار علم رجال به شمار می آید. «ترتیب مشیخه من لا یحضره الفقیه» نوشته صاحب معالم، از معروف ترین آنهاست.

http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/6614/76534/%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%B9-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%B4%DB%8C%D8%B9%D9%87-(%D9%85%D9%86-%D9%84%D8%A7-%DB%8C%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D9%84%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87)/?SearchText=%D9%85%D9%86%20%D9%84%D8%A7%20%DB%8C%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D9%87%20%D8%A7%D9%84%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87&LPhrase=

مزايا و ويژگيها
برخی از ویژگی های این کتاب عبارتند از:
1- اسناد روايات به جهت اختصار حذف شده و در مشيخه ى پايان كتاب ذكر شده است .
2-مصنف چنانکه در مقدمه کتاب یادآور شده، روایت هایی را نقل میکند که بر اساس آن فتوا داده است.
3-بر اساس گفته شيخ صدوق در مقدمه، آن را از كتب مشهور و مورد اعتبار گردآورده است .
4-روايات متعارض را در ذيل ابواب نياورده است.
5-گاه بر اساس مضمون روايت فتوا داده و نص حديث را نياورده و اين برخى اشكالات را به دنبال داشتهاست.(1)
6- در مواردى بسيار شيخ صدوق روايت را از معصوم نقل كرده و نمى توان از طريق مشيخه، به سند دست يافت، اين روايات طبق ادعاى برخى، نزديك به دو هزار، و يك سوم تمامى كتاب است(2) در اين مرسل ها، شيخ صدوق گاه به صورت قطعى حديثى را از امام عليه السلام نقل مى كند و مى گويد:'قال الصادق عليه السلام كل ماء طاهر الا ما علمت انه قذر(3) و گاه به معصوم نسبت مى دهد و تعبير 'روى'(4) را به كار مى برد. گفته شده در صورت اول مصنف قطع به صدور داشته و مى توان بدان استناد جست ولى در صورت دوم چنين امرى استفاده نمى شود(5)
http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/49109/44

شیوه های صدوق در جمع روایات
شیخ صدوق در زمینه جمع و تاویل احادیث متعارض، دو دسته از شیوه های سندی و متنی را در کتاب من لایحضره الفقیه به کار گرفته است که اینک به گزارش آنها پرداخته می شود:
1-شیوه های سندی :
یکی از راه های جمع روایات اختلافی،  نظر به سند روایات و نقد آنهاست که شیخ صدوق به آن توجه داشته و آن را به این شرح اعمال کرده است .
الف . توجه به اعتبار سند: در کتاب فقیه روایتی آمده است که وقت افطار را ناپدیدشدن قرص خورشید تعیین کرده است، می گوید: «اگر بعد از ناپدیدشدن آن را دیدی، در صورتی که نماز را خوانده باشی، آن را اعاده می کنی; ولی روزه ات صحیح است و اگر چیزی از طعام خورده باشی، از ادامه آن خودداری می کنی»  .
شیخ صدوق به مدلول این خبر فتوی داده است و می گوید: «من به مفاد خبری که قضای روزه را واجب دانسته، فتوی نمی دهم; زیرا آن، روایت سماعة بن مهران است که واقفی بوده است (6).
از کسانی که روایات زیاده در نماز مستحبی ماه رمضان را نقل کرده اند، زرعه از سماعة است که هر دو واقفی هستند . شیخ صدوق بعد از نقل خبر آنان چنین اظهار نظر می کند که من از این خبر عدول کرده و عمل به آن را واگذاشته ام(7)
 ب . توجه به اتصال سند: شیخ در روایات متعارض به اتصال و انقطاع سند توجه کرده و در فرض اتصال سند، از آن به عنوان یک دلیل بهره برداری کرده است . وی در یک مورد دو حدیث نقل می کند و در باره یکی که بر اساس آن فتوی داده است، می نویسد: «من به این حدیث (حریر از محمدبن مسلم) فتوی می دهم; نه آن حدیث که ابن اسکاف از ابراهیم بن اسحاق روایت کرده ... علت عدم فتوا به این حدیث این است که سند آن منقطع است و حدیث قبلی رخصت و رحمت و سندش متصل است » (8)
ج . تکیه بر قوت اسناد: در کتاب فرائض روایتی را از حسن بن محبوب که مخالف فتوایش است، می آورد، به این مضمون که فرزندی را که مادرش مملوکه است، به مادر ملحق کرده و مملوک دانسته است; درحالی که به عقیده شیخ چون بکی از والدین آزاد باشد، فرزند نیز آزاد است; نه مملوک; اما شیخ می گوید: «من این خبر را به علت قوت اسنادش در اینجا آوردم »(9) این مطلب بیانگر این حقیقت است که شیخ قوت اسناد را مهم دانسته است و در عین حال برای جلوگیری از هر اشتباهی تصریح می کند که مفاد خبر با فتوایش تنافی دارد .
ج . گزینش طریق صحیح تر: شیخ در وداع قبر امام حسین (علیه السلام) روایتی را نقل کرده و ذیل آن می نویسد: «من در کتاب زیارات و کتاب مقتل الحسین (علیه السلام) انواع زیارات را آورده ام و در این کتاب این زیارت را اختیار کردم; زیرا در نظر من اصح روایات از یث سند می باشد و در آن بلاغ و کفایت است » (10)
د . عدم پذیرش اخبار ضعفا: در کتاب حدود روایتی را از وهب بن وهب از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند و بعد می نویسد: «این حدیث از وهب بن وهب روایت شده و او ضعیف است و آنچه من به آن فتوا می دهم و در این خصوص به آن اعتماد می کنم، خبر حسن بن محبوب است »(11)
ه . تنبه به مفرد بودن روایت: شیخ صدوق هرگاه روایتی را مفرد یافته، بر مفرد بودنش تصریح کرده است . برای نمونه در مورد روزه یوم الشک روایتی از عبد العظیم حسنی نقل می کند و بعد می گوید: «این حدیثی غریب است که آن را جز از طریق عبدالعظیم بن عبدالله حسنی مدفون در ری نمی شناسم » (12)
همچنین روایتی را درباره حکم کسی که بی عذر روزه بخورد نقل کرده، سپس می نویسد: «من در اصلی از اصول چیزی در این باره نیافتم و تنها علی بن ابراهیم آن را روایت کرده است » (13)
و . تنبه بر شاذ بودن خبر: شیخ صدوق پس از نقل روایت ابوبصیر - که کفاره ظهار را در فرض اطعام مساکین چنین مقرر می کند که وقتی خانواده ات به آن محتاج است، خانواده ات به مصرف برساند - می گوید: «این حدیث غریب و نادر است; زیرا مشهور در این معنا در کفاره کسی است که روزی از ماه رمضان را افطار کرده باشد»(14)
2-شیوه های متنی :
شیخ صدوق در بسیاری موارد به بررسی متن احادیث و جمع دلالی آنها می پردازد و در این زمینه شیوه های گوناگونی را به کار می برد .
در برخی موارد به حسب ظاهر میان روایات تعارض و تخالفی به نظر می رسد; اما در حقیقت چنین نیست . شیخ صدوق به این نکته توجه ویژه ای کرده و پرده ابهام را از چنین روایاتی برگرفته است . برای این منظور مفاد و معنای روایات به ظاهر متعارض را بیان نموده است; به طوری که احساس می شود، هیچ گونه تعارضی در میان آنها نیست . تردیدی نیست که فهم صحیح خبر و بیان معنای واقعی آن نیازمند شناختی گسترده در زمینه سند و متن حدیث، دلالت الفاظ و لغت و جز آنهاست .
برای نمونه در کتاب طهارت در حدیثی منقطع از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «من در شگفتم از کسی که از دوبار وضو گرفتن روی گردان است; در حالی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دوبار دوبار وضو می گرفت و روسول خدا برای هر نماز تجدید وضو می کرد» . شیخ صدوق این حدیث را چنین معنا کرده است:
معنای حدیث آن است که من تعجب می کنم از کسی که از تجدید وضو روی می گرداند، درصورتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین می کرد و آن خبری که نقل شده است، مبنی بر این که زیاده بر دوبار ثواب ندارد، با آنچه آمد، تعارضی ندارد; چون معنای آن این است که تجدید وضو پس از تجدید کردن پاداشی ندارد (15)
گاهی روایتی ذووجوه بوده و چه بسا تمامی یا بعضی از وجوه آن صحیح است . شیخ صدوق در این زمینه نوعا همه وجوه صحیح را ذکر کرده است که با توجه به این که هر روایت می تواند ناظر به وجهی باشد، خود به خود تعارض میان آنها منتفی می گردد . برای مثال در کتاب صلوة، ضمن روایتی از امام سئوال شد که آیا امام جماعت ضامن نماز مامومین است؟ امام فرمود: نه ضامن نیست; در حالی که روایاتی بر ضامن بودن امام دلالت دارند . شیخ صدوق این گونه میان آنها جمع کرده است:
این که امام ضامن نماز مامومین نیست، مربوط به جایی است که خود ماموم عمدا اسباب بطلان نمازش را فراهم کرده باشد . وجه دیگر این است که امام ضامن نیست که حتما نماز را به پایان برساند . چه بسا پیش از اتمام نماز جماعت به یادش بیاید که وضو نداشته است، و آنجایی که امام را ضامن نماز مامومین می داند، مربوط به جایی است که امام چیزی را از نماز غیر از تکبیرة الاحرام سهوا ترک نماید . (همان، ج 1، ص 264)
هرگاه خبری دارای احتمالات مختلف باشد که ما به جهت دلیل معتبری آن روایت را بر احتمال مرجوع حمل می کنیم، اصطلاحا تاویل گفته می شود . پس تاویل آن است که معنای مرجوع لفظی مد نظر باشد . برای نمونه در روایتی نقل شده است که جبرئیل مسافت نماز مسافر را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) چهار فرسخ اعلان کرد . شیخ صدوق می نویسد:
تاویل حدیث این است که هرگاه سفر به مسافت چهار فرسخ برسد و شخص بخواهد همان روز این چهار فرسخ رفته را باز گردد، در این صورت بر او واجب است که نماز را قصر بخواند و هرگاه شخص قصد بازگشت در همان روز را ندارد، در این صورت مخیر است، نماز را شکسته یا کامل بخواند .
به هرحال وجوه گوناگونی را که شیخ صدوق در جمع و تاویل دلالی روایات به کار می گیرد، به این شرح است:
الف . حمل بر تقیه: گاهی بنا به مصالحی امام معصوم (علیه السلام) تقیه کرده، روایتی را برخلاف حکم واقعی خود نقل می کند . البته حکم واقعی را در زمان و جایگاه خاص خود اعلام نموده است; به همین رو می توان با به کارگیری قواعدی، خبر تقیه ای را از خبر حاوی حکم واقعی تمیز و تشخیص داد . در تعارض این گونه اخبار، نوعا برای روایت موافق حکم واقعی مرجحی وجود دارد; مثل معضد بودن یکی از متعارضین به واسطه دلیل معتبر یا اجماع بر عمل مطابق یکی از آن دو و ...
شیخ در برخی موارد وجه تقیه را یادآورشده است; مثل موافقت با عمل عامه یا مخالفت با اجماع و سایر وجوهی که برای تشخیص روایات تقیه به کار رفته است .
برای نمونه، شیخ به استناد روایتی، حداکثر دوره نفاس را هجده روز می داند و در مورد روایاتی که حداکثر این دوره را چهل روز یا بیشتر تعیین کرده اند، می گوید: «جملگی معلول است و برای تقیه وارد شده است و جز عامه به آن فتوی نمی دهند» (16)
ب . حمل بر ضرورت: شارع مقدس، احکام خاصی برای حال ضرورت و اضطرار وضع نموده است که فقها این احکام را احکام ثانویه نام گذاری کرده اند که بدون تردید با رفع اضطرار، باید به حکم اولیه رجوع کرد . در قرآن کریم به مسئله ضرورت و اضطرار در چندین موضوع پرداخته است; نظیر فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه ان الله غفور رحیم (بقره، آیه 173) ; یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر (بقره، آیه 185)
پیامبر گرامی اسلام نیز در موارد متعددی به این حقیقت توجه داشته است، از جمله می فرماید: «رفع عن امتی تسعة: الخطاء و النسیان، و ما اکرهوا علیه، و ما لایطیقون، و ما لایعلمون، و ما اضطروا علیه و الحسد و الطیرة و التفکر فی الوسوسة فی الخلق ما لم ینطق بشفة » (17)
شیخ صدوق روایتی را که متضمن این حقیقت قرآنی - نبوی بوده، آورده و به جهت مخالفت مفاد آن با حکم اولی آن را بر حال ضرورت حمل نموده است .
نیز روایتی وقت نماز ظهر و عصر را تا غروب آفتاب و وقت نماز مغرب و عشا را تا طلوع صبح می داند . شیخ این روایت را حمل بر ضرورت کرده، می فرماید: «سعه وقت برای مضطر، بیمار و فراموش کننده است; نه برای هرکس که بدون عذر نماز را به تعویق اندازد» (18)
ج . حمل بر انکار نه اخبار: گاهی کلمات معصومین (علیهم السلام) ظاهرا افاده اخبار می نماید; در حالی که واقع امر بر خلاف ظاهراست و مقصود و مراد معصوم، چیزی جز انکار و اظهار تعجب نیست . دلالت چنین روایاتی بر انکار نسبت به مخاطبان واضح است; زیرا حالات ظاهری امام (علیه السلام) مثل حرکات دست و صورت یا قراین مقالی به دریافت واقعیت کمک می رساند; اما نسبت به دیگران که مخاطب کلام معصوم نبوده و اغلب حتی قراین مقالی را نیز در اختیار ندارند، درک واقع کمی مشکل می نماید . شیخ صدوق در مواردی که به این قبیل روایات برخورد نموده، آنها را خاطر نشان ساخته و حتی برای این حمل، دلیل یا مؤیدی نیز آورده است . برای نمونه در باب احکام وضو پس از آن که روایتی را نقل می کند، مبنی بر این که پیامبر (صلی الله علیه و آله) هر عضوی را یک بار می شسته است، روایت مرسلی را از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: خداوند وضو را یک بار واجب ساخته است; اما رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای مردم دو بار مقرر نموده است . شیخ صدوق این روایت را تاویل نموده است، به این که آن بر وجه انکار است; نه اخبار از امر واقعی; گویی که آن حضرت بفرماید: چگونه ممکن است خداوند حدی را معین فرماید و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از آن حد تجاوز نماید; در حالی که خداوند می فرماید; و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه (طلاق، آیه 1) (19)
د . حمل بر رخصت: پاره ای روایات، انجام کارهایی را به گونه های مختلف ترخیص و تجویز نموده است که ظاهرا متعارض به نظر می رسد; اما در واقع بین روایات تخالفی نیست و مکلف اختیار دارد، مطابق با هر کدام رفتار نماید .
در مورد کیفیت نماز ظهر و عصر مسافر که آیا دو رکعت اول را نیت واجب کند و دو رکعت اخیر را نیت نافله نماید یا دو رکعت اول یک نماز را نماز ظهر و دو رکعت اخیر را نیت نماز عصر کند، روایاتی نقل شده است . شیخ صدوق در شرح این روایات می گوید: «این روایات هر چند ظاهرا مختلف اند; اما در واقع اختلافی ندارد و نمازگزار می تواند به هر کدام بخواهد عمل نماید» (20)
ه . حمل مجمل بر مفصل: بی تردید درک خبری که ابهام داشته و دلالتش روشن نیست، تنها با مراجعه به خبری که مدلول آن واضح است، امکان پذیر است . شیخ صدوق به این نکته عنایت کرده، آن را به عنوان یکی از راهکارهای رفع تعارض اخبار به کار گرفته است .
درباره وقت نماز شب روایاتی وارد شده است که وقت نماز شب از نیمه شب تا آخر شب است . البته روایات دیگری نقل شده است که وقت نماز شب را از اول شب می داند .شیخ صدوق در جمع و تاویل این روایات به ظاهر متعارض می نویسد: «همه اخباری که به نحو مطلق وارد شده و اشعار داشته باشد بر این که نماز شب را از اول شب می توان گذارد، همه بر سفر حمل می شود; زیرا مبین (مفصل) که اخبار سفراست، بر مجمل حاکم است » (21)
و . حمل مطلق بر مقید: روشن است که کلام مطلق در صورتی امکان عمل بدان وجود دارد که مقید یا مقیدات نداشته باشد; اما در فرض وجود مقید باید مطلق را بر مقید حمل کرد و به واسطه آن تقیید زد . شیخ صدوق نیز به این مهم توجه داشته و در جای خود آن را اعمال کرده است .
در روایتی به طور مطلق آمده است که هریک از زن و مرد از هر چیزی که یکی از آن دو به جا گذارده است، ارث می برد . شیخ می فرماید: «این در صورتی است که زن از آن مرد فرزند داشته باشد وگرنه از اصول چیزی جز بهای آن را ارث نمی برد» . او دلیل بر این تقیید را روایتی قرار داده است (22)
ز . حمل بر استحباب: گاهی تعبیری در روایت به کار رفته است که ظاهرا بر الزام و وجوب دلالت دارد; اما با توجه به روایات معارض می توان فهمید که امام الزام و تکلیف وجوبی را اراده نفرموده است و باید آن را بر رجحان و استحباب حمل نمود .
در روایات متعددی وارد شده است که نیاز نیست که شخص مغمی علیه (بیهوش) نماز و روزه اش را قضا کند . شیخ صدوق می گوید: «اخباری که اشعار دارد مغمی علیه نمازهای فوت شده را باید قضا کند، بر استحباب حمل می شود و اصل این است که قضا بر او واجب نیست » (23)
ح . حمل بر کراهت: در پاره ای روایات از انجام اموری نهی شده ایم که اگر روایت را فی نفسه در نظر داشته باشیم، چه بسا بیانگر نهی تحریمی باشد; اما وقتی روایت را در کنار روایات مشابه و احیانا معارض قرار می دهیم، متوجه حقیقت موضوع می شویم، مبنی بر این که مقصود امام بیان حکم تکلیفی حرمت نیست;
شیخ صدوق روایاتی را که مسافرت در ماه رمضان را جز در موارد خاصی تجویز نمی کند، بر کراهت حمل کرده، می نویسد: «نهی از سفر در ماه رمضان نهی کراهت است; نه نهی تحریم، و برتر بودن اقامت در وطن برای آن است که در باره روزه گرفتن کوتاهی نشود» (24)
http://www.emamat.ir/%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%AA/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/item/3792-%D9%81%D9%82%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%86-%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D9%84%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87-%D9%81%D8%AA%D8%AD%DB%8C%D9%87-%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87.html
شروح و حواشی
برخی از شرحها، حواشی و تلخیص های این کتاب عبارتند از:
1 ـ التنبیه علی غرایب من لا یحضره الفقیه که توسط فقیه صیمری مفلح بن حسن بن رشید بن صلاح (م 873 ق) نوشته شده است.
2 ـ معین النبیه علی رجال من لا یحضره الفقیه که توسط یاسین بن صلاح الدین بحرانی (م 1140 ق) تالیف شده است.
3 ـ روضة المتقینفی شرح من لا یحضره الفقیه و 4 ـ اللوامع القدسیه یا اللوامع الصاحب قرانیه (لوامع صاحبقرانی به زبان فارسی) که هر دو توسط مولی محمد تقی مجلسی (پدر علامه ی مجلسی) نوشته شده است.
5 ـ شرح سید محمدصالح خاتون آبادی (م 1116 ق)
6 ـ معاهد التنبیه فی شرح من لا یحضره الفقیه تالیف نوه شهید ثانیابو جعفر محمدبن حسن بن زین الدین.
7 ـ ارتیاد ذهن النبیه فی شرح اسانید من لا یحضره الفقیه که توسط شیخ عبدالله بن صالح بحرانی تالیف شده است.
8 ـ معراجالنبیه فی شرح من لایحضره الفقیهمحدث بحرانی.
9 ـ شرح مولی محمد صالح مازندرانی. (داماد علامّه مجلسی)
10- شرح شیخ حرّ عاملی.
http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&mid=249267&typeinfo=23&catid=24114

اقتباس
1)    http://article.tebyan.net
2)    www.hawzah.net
3)    http://velayati.ir
4)    http://makarem.ir
5)    http://library.tebyan.net
6)    http://www.emamat.ir

ارجاعات
1)    النجعه، ج 1، ص 64 و 252
2)    المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار ، ج 1، ص 68.
3)    من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 9
4)    همان، ص 47 و 51
5)    المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار، ج 1، ص 68
6)    من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 75
7)    همان، صص 88 – 89
8)    همان، ج 2، صص 241 – 242
9)    همان، ج 4، صص 246 – 247
10)    همان، ج 2، صص 360 – 361
11)    همان، ج 4، ص 25
12)    همان، ج 2، ص 80
13)    همان، ص 73
14)    همان، ج 3، ص 344
15)    همان، ج 1، ص 25 – 26
16)    همان، ج 1، ص 55 – 56
17)    التوحید، شیخ صدوق، ص 353، ح 24
18)    من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 322
19)    همان، ج 1، ص 25
20)    همان، ج 1، ص 260
21)    همان، ج 1، ص 302 – 303
22)    همان، ص 252
23)    همان، ج 1، ص 237
24)    همان، ج 2، ص 90